دوم ، روزى بود كه حضرت يوسف از دست زليخا گريخت ، ووقتى زيلخا يوسف را خريد، عاشق او شد و او را در سالن شاهى برد و درها را بست ، شيطان خوش حال شد كه پيغمبر زاده و گبر زاده را در مجلس خلوتى جمع كرده ، يوسف زنا مى كند، و نامش از مرتبه نبوت محو خواهد شد! هنگامى كه يوسف فرار كرد و خود را نجات داد، بر مقام و مرتبه او افزوده مى شود - اين بود كه شيطان از سوز دل ناله اى كرد كه ملائكه صداى او را شنيدند و لعنتش نمودند.سوم ، در عيد غدير خم وقتى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حضرت على عليه السلام را به خلافت نصب كرد و فرمود(من كنت مولاه فعلى مولاه ) بعد فرمود:اى مردم ! دوستى على حسنه است . با دوستى و ولايت على هيچ گناهى مانع از رفتن به بهشت نمى شود. در اين هنگام شيطان از دل پر درد خود ناله اى كشيد و گفت : از اين پس چه كنم و چاره من چيست ؟ اولاد خود را جمع كرد و گفت : تا مى توانيد مردم را به شك اندازيد. محبت و ولايت و دوستى على را چنان بر مردم مشتبه كنيد كه او را به خدايى باور كنند و از راه غلو به جهنم بروند. و عده اى از راه و روش او برگردند و جهنمى شوند.
چهارم ، روز عاشورا بشيار زحمت كشيد تا زمينه اى فراهم آورد به طورى كه همه لشگر عمر سعد عليه امام حسين عليه السلام شوريدند و او را به قتل رساندند! آن گاه همه شياطين ، روى زمين پخش شدند و با شادى و خوانندگى ابراز خرسندى كردند. شيطان مى گفت : عجب خلق خدا را گمراه كردم . گاهى به صورت شمر و گاهى به صورت عمر سعد مردم را واداشت تا بجنگند. سرانجام گفت : كار را درباره فرزندان آدم به پايان رساندم . آن چه مقصود من بود امروز دست گيرم مى شود. جبرئيل پرسيد: اين همه سرخوشى تو براى چيست ؟
اى سگ ملعون جواب من بگو *راست گوى و در دغا زوزه مجو
گفت : به خاطر اين كه از زمان حضرت آدم تا كنون چنين حادثه اى واقع نشده و نخواهد شد.
بعد از آن كه حضرت عليه السلام به شهادت رسيد، درهاى آسمان گشوده شد تا ملائكه ، كربلا را ببينند. زمانى كه شيطان با خبر شد خداوند چه ثوابى براى پيروان و زيارت كنندگان او قرار داده ، از كرده خود پشيمان شد از روى حسرت و ندامت نعره اى كشيد كه جميع ملائكه او را لعنت كردند. گفت (واويلاه )قضيه بر عكس شد و مردم بيشتر داخل بهشت شدند.
پنجم ، روزى كه بهشت بر او حرام شد و به زمين آمد از ناراحتى فريادى زد كه ، چرا از آن مقام قرب و جمع ملائكه رانده شده و بايد در زمين تنها باشدششم ، وقتى تكبر نمود و آدم را سجده نكرد، خداوند و جميع ملائكه او را لعن كردند. او از حسرت و دورى از بهشت و از دست رفتن حسنات و عبادت هايش فريادى كشيد.
هفتم ، وقتى كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به پيامبرى مبعوث شد و مردم را از نادانى و گمراهى و جهنم نجات داد و به سوى بهشت رهنمون ساخت ، زوزه اى كشيد
هشتم ، زمانى كه آيه توبه نازل شد، مبنى بر اين كه انسان اگر گناهى كند يا ظلمى به خود و ديگران روا دارد و سپس خدا را بخواند و طلب استغفار نمايد، خداوند تمام گناهان او را مى بخشد. در اين موقع شيطان فريادى كشيد و ناله زد به طورى كه تمام بچه شيطان ها دور او جمع شدند و احوال او را پرسيدند؟ گفت : آيه اى نازل شده كه خدا تمام گناهان را مى بخشد و زحمات ما باطل مى شود.
نهم ، بعد از تولد حضرت عيسى عليه السلام وقتى مى خواست به آسمان رود، فرشتگان به دستور خداوند او را سنگ باران نمودند و از آسمان چهارم برگداندنددهم ، وقتى كه آخرين پيامبران (حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ) پا به عرصه وجود گذاشت ناله او بسيار سوزناك بود.
يازدهم ، وقتى سوره مباركه (حمد) نازل شد فريادى زد و ياران خود را فرا خواند و داستان آمدن سوره را بيان كرد. وبه او گفتند:اى (عزازيل ) چرا از نازل شده اين سوره ناليدى
گفت : من در لوح محفوظ ديدم كه نوشته بود، اگر بنده اى از بندگان خدا در تمام طول روز گناه كرده باشد و پيش از آن كه آفتاب غروب كند، طهارت بگيرد و سه مرتبه اين سوره را بخواند، به بركت آن ، همه گناهانش آمرزيده مى شود و بدون واسطه از ميان عرش ندايى آمد كه اى بنده من !گناهانت را آمرزيدم و اسم تو را در دفترى كه اسم صالحان را در آن نوشته ام ثبت كردم
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: